غضنفر رو میبرن سربازی، تمرین چتربازی.
موقع پریدن که میشه، همه میپرن به جز غضنفر.
یارو گروهبانه میگه: سرباز بپر! غضنفر میگه: من نمیپرم!
یارو میگه: یعنی چی؟ گفتم بپر!
باز غضنفر میگه: جناب سروان من نمیپرم!
گروهبانه میگه: آخه چرا نمیپری؟
غضنفر میگه: جناب سروان مادرم دیشب خواب دیده که چتر من باز نمیشه و من میفتم میمیرم!
گروهبانه شاکی میشه، میگه: مرتیکه چرا مزخرف میگی؟! خواب ننه تو چیکار داره به چتر بازی؟! یالله بپر!
غضنفر میگه: نه جناب سروان، مادر من هرچی خواب ببینه درست درمیاد، من نمیپرم!
آخر گروهبانه شاکی میشه، میگه: بابا اصلاً تو بیا چتر منو بگیر، من چتر تورو میگیرم.
غضنفر میگه: خیلی خوب جناب سروان، ولی شما نپری ها!
خلاصه غضنفر چتر گروهبانه رو برمیداره و میپره و از قضا چترش هم باز میشه.
همین جور که داشته واسه خودش خوش و خرم میرفته پایین،
یهو میبینه یک چیزی از بغلش مثل گلوله رد شد به طرف پایین و گفت :
بووووووووووووم!
))))
نظرات شما عزیزان:
.gif)
.gif)